جالبه ؛)

داستان کوتاه – جهان زیبا

داستان کوتاه – جهان زیبا

روزی کودکی اصرار داشت تا با پدر خود بازی کند. اما پدر که مشغول خواندن روزنامه بود به او بی محلی کرده و به او گفت که فعلا سرش شلوغ است ،بماند برای بعد.

اما کودک دست از اصرار نکشید. پدر هم که اصرار او را دید صفحه ای از روزنامه را که نقشه جهان بود کَند ، مانند پازل برید و به او داد بلکه با آن سرگرم شود و انقدر مزاحم کار او نباشد.

دقایقی بعد کودک نقشه جهان را به درستی چید و به پدرش داد. پدرش به او گفت :« تو که نقشه جهان را بلد نیستی ! چگونه آنرا چیدی؟! »

کودک گفت :« من نقشه را نچیدم بلکه آدم هایی را پشت نقشه بود را بدرستی چیدم ، نقشه خودش درست شد»

آری ، جهان ما نیز همین طور است ، اگر آدم ها افراد درستی باشند و به درستی انتخاب شوند ، جهان خود به خود درست و زیبا خواهد شد .

 

منبع : مجله اینترنتی ایران فان

امتیاز ما
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا