۹ شعر کودکانه زیبا
۹ شعر کودکانه زیبا
امیدواریم از خواندن این مطلب، ((۹ شعر کودکانه زیبا )) لذت ببرید و برایتان مفید باشد،از همراهی شماسپاسگذاریم.
شعر کودکانه باران
ابر سیاه ابر سفید
رو آسمان پرده کشید
باران دانه دانه
ریخت روی حوض خانه
نشست رو برگ گلها
رو غنچههای زیبا
رو بوتههای گندم
رو خانههای مردم
برگ درخت را تر کرد
از شاخهها گذر کرد
باران دانه دانه
آمد رو بام خانه
پروین دولت آبادی
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
لیلی، لیلی حوضک
لیلی، لیلی حوضک شعر-متلهای قدیمی است که در هر منطقه به طور متفاوتی روایت میشود.
لیلی، لیلی حوضک
گنجیشکه اومد آب بخوره افتاد تو حوضک
این یکی درش اورد
این یکی آبش داد
این یکی نونش داد
این یکی گفت: کی هلش داد؟
این یکی گفت: منِ منِ کله گنده
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
ماه و ستاره
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یک ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته
ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه
یک کمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینکه تنهاست
علی اصغر نصرتی
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
شعر کودکانه اسب ابری
کوه، کوه
به شکل کله قند است
قله برفی آن بلند است
دشت، دشت
پر گل و رنگارنگ است
خانه ی ما در این جا قشنگ است
ابر، ابر
اسبی سپید و ناز است
یال و دم اسب من دراز است
من ، من
اسب سپیدی دارم
به روی زین اسبم سوارم
اسب، اسب
در آسمان می پرد
هرجا دلم بخواهد می برد
اسدالله شعبانی
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
شعر کودکانه دست کوچولو
دست کوچولو، پا کوچولو
گریه نکن، بابات میآد
تا خونه همسایهها
صدای گریههات میآد
گُشنه شدی؟ شیرت بدم
تشنه شدی؟ آبت بدم
خوابت میآد؟ لالا بکن
تا من کمی تابت بدم
تق و تق و تق، در میزنن
این باباته، صداش میآد
گریه نکن تا بشنوی
صدای کفش پاش میآد
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
شعر کودکانه الو مامان
الو مامان کجایی؟
تو راهی یا اداره؟
زودتر بیا، زودتر بیا
چون موقع ناهاره
اینجا کنار سفره
منتظرت نشستم
هنوز غذا نخوردم
با اینکه گشنه هستم
زود بیا تا خودم را
برای تو لوس کنم
میخوام که قبل از غذا
صورتتو بوس کنم
شکوه قاسمنیا
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
مادربزرگ مهربون
با پارچههای رنگارنگی
دوخته برام عروسکِ
با نمک و خیلی قشنگی
روسری کرده سرش
پاچین گلدار به تنش
یه عالمه پنبه و پشم
گذاشته توی بدنش
با نخ آبی رو لبش
یه خال آبی کاشته او
اسم عروسک منو
«مامان گلی» گذاشته او
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
شعر کودکانه از ناصر کشاورز
شهر یک دیگِ بزرگ است
خوب دقت کرده باشی
مردمش در جنب و جوشند
توی آن مانند آشی
بعضی از ما نقش سبزی
یا نخود یا ماش داریم
یکبهیک نقشی مهم در
پختن این آش داریم
آن که حتی نقش فلفل
ادویه یا سیر دارد
عطر و طعم و مزۀاو
روی ما تأثیر دارد
هرکدام از ما نباشیم
کار میلنگد شب و روز
پس بیا با هم بجوشیم
تا شویم آشی دهانسوز!
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
شعر من جغدم از ناصر کشاورز
من یه پرنده هستم
جغدم و شب بیدارم
تو جنگل و بیابون
به دنبال شکارم
من میتونم کاملاً
بچرخونم سرم رو
خوب میتونم ببینم
اینور و اونورم رو
با چشمهای درشتم
اطرافمو میبینم
حتی شبای تاریک
غذاهامو میبینم
خورشت موش میخورم
با سالاد مارمولک
سوسک و ملخ دوست دارم
با آجیل جیرجیرک