حدیث معروف عنوان بصری چیست؟
حدیث معروف عنوان بصری چیست؟
امیدواریم از خواندن این مطلب، ((حدیث معروف عنوان بصری چیست؟)) لذت ببرید و برایتان مفید باشد،از همراهی شماسپاسگذاریم.
عنوان بصری کیست؟
وی در بین علمای رجال عنوانی ندارد، و لهذا به شرح حال او نپرداختهاند، فقط در کتب روایات از وی در چند مورد نام برده شده. علامه مجلسی (ره)، در بحارالانوار، حدیث عنوان بصری را که مشتمل بر پندهای مهمی است، نقل کرده که ما متن آن را به شرح زیر ذکر میکنیم:
عنوان بصری گوید: سالها بود که من از محضر مالک بن انس دانش فرامیگرفتم، ولی در آن روز که حضرت جعفر بن محمد الصادق (ع) از سفر کوتاه خود به مدینه بازگشت، و من حضورش را ادارک کردم، تصمیم گرفتم که در آینده شاگرد ابوعبدالله صادق (ع) باشم و به این مقام افتخار کنم، ولی امام به من فرمود:
از من دست بدار، در خانه من آمد و رفت بسیار است، به علاوه من در شبها و روزها اوراد و اذکاری دارم که سزاوار است هر کدام به وقت خود انجام شود؛ شما همان طور که در محضر مالک بن انس به کسب معرفت میپرداختی، از کار خویش دست باز مدار، و مرا به حال خویش بگذار.
از این امتناع دلم شکست، با اندوه فراوان خانهاش را ترک کردم، و به خانه خویش برگشتم، و به خود گفتم: اگر جعفر بن محمد (ع) در پیشانی من فروغ سعادت میدید مرا از پیشگاه خود طرد نمیکرد. شب هنگام به مسجد رسول خدا (ص) رفتم و نماز گزاشتم و به قبر مطهر رسل الله (ص) سلام دادم و بازگشتم؛ و فردای آن روز بار دیگر به روضه رسول (ص) شرفیاب شدم و دو رکعت نماز گزاشتم و دست به آسمان بلند کردم و گفتم:
«اسألک یا الله یا الله ان تعطف علی قلب جعفر و ترزقنی من علمه ما اهتدی به الی صراطک المستقیم»، بار الها از تو میخواهم قلب جعفر بن محمد (ع) را به من مهربان سازی و از علم او برخوردارم فرمایی تا در روشنایی علم او صراط مستقیم را بشناسم.
و از آن جا به خانهام آمدم. دیگر رغبتی نداشتم که به محفل مالک بن انس پا بگذارم؛ زیرا عشق امام صادق (ع) چنان بن قلب من ریشه کرده بود که جز او و محضر او، همه چیز را از یاد برده بودم و شب و روز در خانه خود به کنج عزلت خزیده بودم، و جز برای نماز از خانه پا بیرون نمیگذاشتم.
بالاخره طاقتم طاق شد، دیدم نمیتوانم در این کنج عزلت قرار بگیرم برخاستم جامه و رداء پوشیدم و رو به سوی خانه امام صادق (ع) نمودم. در خانه او از خدمتکارش اجازه خواستم که امام را ببینم. خدمتکار پرسید: چه کار دارید؟ گفتم: «السلام علی الشریف»، میخواهم بر شریف سلام کنم. خدمتکار معذرت خواست، و گفت: اما بر سجاده عبادت ایستاده است و مشغول نماز خواندن است. اندکی به انتظار نشستم، دیدم، همان خدمتکار بار دیگر آمد و گفت: «ادخل علی برکه الله»، اجازه داد. خوشحال شدم. امام تازه از نماز فراغت یافته بود.
سلام کردم. بر جواب سلام من اضافه کرد: بنشین که مغفرت الهی نصیب تو باد. رو به رویش نشستم. چند لحظهای مکث کرد و آن گاه فرمود: کنیه شما چیست؟ گفتم: ابوعبدالله. فرمود: این کنیه را خدا برای تو ثابت کند، و توفیق رفیقت سازد، چه حاجتی داشتی؟ در دل گفتم: اگر از این دیدار جز همین دعا بهره دیگری نبرم، برای من همین دعا که در حق من فرمود بس است. دوباره پرسید: چه میخواهی؟ گفتم: از درگاه خدا مسئلت کردم که قلب تو را به من مهربان فرماید، و از علم تو بهرهمندم سازد، و امیدوارم دعای من مستجاب شود و تو با من بر سر لطف و مرحمت درآیی.
امام علیه السلام توصیه هایی راهگشا به عنوان بصری می کنند که در ادامه خواهد آمد:
حدیث “عنوان بصری”
“حدیث عنوان بصری” دستور العملی ارزشمند برای پیروان طریق ائمه (ع) است که مورد توجه بسیاری از عرفا و سالکان بوده و مرحوم مجلسی آن را با دست خط شیخ بهایی مشاهده کرده و در کتاب بحارالانوار نقل کرده است. این روایت شامل سفارش های امام صادق (ع) به عنوان بصری و تمام طالبان سلوک الی الله است.
متن و ترجمه حدیث
حضرت فرمود: ای أباعبدالله! علم و دانش به یادگیرى نیست، بلکه نورى است در دل کسى که خداى متعال مى خواهد او را هدایت کند، اگر طالب علم هستى ابتدا بندگى حقیقى را در خود به وجود آور، و علم را براى عمل کردن بیاموز، و از خداوند فهم بخواه تا تو را فهیم گرداند.
گفتم: اى شریف! فرمود: بگو: یا أباعبدالله، گفتم: یا اباعبدالله! حقیقت بندگى چیست؟ فرمود: به سه چیز است: اول اینکه بنده آنچه را خدا به او بخشیده ملک خود نداند، زیرا بندگان مالک نیستند، بلکه مال را از آن خدا مى بینند، و هر کجا خدا فرمان داد مصرفش مى کنند. دوم اینکه: بنده تدبیر امور خودش را نمى نماید، سوم اینکه: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترک نواهى او کند؛
بنا براین، هر گاه بنده چیزى را که خدا به او بخشیده ملک خود نداند، انفاقش در راه خدا بر وى آسان گردد، و هر گاه تدبیر امورش را به دست مدبّر واقعى سپرد، سختیهاى دنیا برایش آسان شود، و هر گاه بنده به امر و نهى خدا گردن نهاد، هیچ گاه با مردم جدال نمى کند، و به آنان فخر نمى فروشد.
هر گاه خداوند به بنده این سه خصلت را عطا فرمود، دنیا و شیطان و مردم در نظرش خوار مى شود، و به خاطر مال جمع کردن و فخر فروشى به دنبال دنیا نمى رود، و از مردم عزّت و مقام نمى طلبد، و اوقاتش را هدر نمى دهد، این اوّلین درجه پرهیزگاران است، خداوند متعال مى فرماید:
(جهان آخرت را براى کسانى مهیّا نمودیم که در روى زمین دنبال مقام پرستى نرفته و مرتکب فساد نشده باشند و پایان نیک براى پرهیزگاران است).
گفتم: یا ابا عبد اللَّه! مرا نصیحتى فرما، فرمود: تو را به نه چیز سفارش مى کنم، و این نه چیز سفارش من است به کسانى که پویندگان راه به سوى خدا هستند، و از خداوند مى خواهم که تو را در عمل به آنها توفیق عنایت فرماید. سه تاى آنها در تربیت نفس است، و سه تاى آنها در بردبارى، و سه تاى آنها در علم، آنها را به خاطر بسپار، و در مورد آنها سهل انگارى مکن، عنوان گوید: دلم را براى شنیدن آماده ساختم.
گفتم: یا ابا عبد اللَّه! مرا نصیحتى فرما، فرمود: تو را به نه چیز سفارش مى کنم، و این نه چیز سفارش من است به کسانى که پویندگان راه به سوى خدا هستند، و از خداوند مى خواهم که تو را در عمل به آنها توفیق عنایت فرماید. سه تاى آنها در تربیت نفس است، و سه تاى آنها در بردبارى، و سه تاى آنها در علم، آنها را به خاطر بسپار، و در مورد آنها سهل انگارى مکن، عنوان گوید: دلم را براى شنیدن آماده ساختم.
اما سه وصیتى که به تربیت نفس مربوط مى شود:
اول اینکه آنچه را اشتها ندارى نخور، زیرا موجب حماقت و نادانى مى شود، دوّم اینکه تا گرسنه نشدى غذا نخور، و سوم اینکه هر گاه خواستى غذا بخورى غذایت حلال باشد و بسم اللَّه بگو، و به یاد آور سخن رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) را که فرمود: آدمى ظرفى را بدتر از شکمش پر نکند، در این صورت اگر ناچار شد، یک سوم آن را براى غذایش، و یک سومش را براى نوشیدنى، و یک سوم دیگر را براى نفس کشیدن بگذارد.
اما آن سه خصلت که در بردبارى است:
اول اینکه، اگر کسى به تو گفت: اگر یکى بگویى ده تا مى شنوى، بگو: اگر ده تا هم بگویى یکى نمى شنوى، دوم اینکه، اگر کسى دشنامت داد بگو: اگر تو راست مى گویى از خدا مى خواهم که مرا ببخشد، و اگر دروغ مى گویى از خدا مى خواهم که تو را ببخشد، سوم اینکه: اگر کسى تو را تهدید به ستم نمود، تو او را اندرز ده و برایش دعا کن.
اما آن سه خصلت که درباره علم است:
اول اینکه، آنچه را نمى دانى از علما بپرس، و هرگز براى اذیت کردن و آزمایش نمودن آنها سؤال نکن، و دوم اینکه از عمل کردن به رأى خود بر حذر باش، و در هر چه احتیاط را مناسب مى بینى احتیاط کن، و سوم اینکه از فتوى دادن بگریز همان گونه که از دست شیر مى گریزى، و گردن خود را پل براى مردم قرار مده (با فتوای نامناسب دادن، گناه مردم را به دوش نکش)