این مطلب شامل دو قسمت است.
شما در حال مطالعه قسمت اول هستید، لطفا برای مطالعه قسمت دوم، اینجا کلیک کنید.
بسیاری از ما بازیگری در هالیوود را رویایی ترین شغل جهان می دانیم. آن طور که ما می بینیم، بازیگران هالیوود برای جا زدن خود به جای شخصیت های فیلم مبالغ هنگفتی دستمزد دریافت می کنند، هزاران طرفدار در سراسر دنیا برای آن ها هورا می کشند و دریافتی آن ها به حدی است که می توانند چندین سال استراحت کرده و ولخرجی کنند. اما در کنار این موضوعات ظاهراً خوشایند، حالت های ناخوشایندی نیز وجود دارد. برای مثال این که دائماً تحت نظر پاپاراتزی ها باشید، در مورد رنگ لباس تان یا نوشته روی آن مجبور به پاسخگویی به رسانه ها شوید و این که خصوصی ترین مسایل زندگی تان و بویژه روابط عاشقانه شما همیشه نقل محافل رسانه ای باشد بسیار ناخوشایند است.
این شرایط چنان آزار دهنده است که اگر جلب توجه کردن و در کانون حرف و حدیث رسانه ای بودن را نمی پسندید به هیچ عنوان نباید به سراغ بازیگری بروید. اما واقعیت این است که هنر بی نقص تنها از طریق رنج کشیدن میسر می شود و بسیاری از بازیگرانی که در ادامه به آن ها اشاره شده از طریق همین رنج کشیدن سهمی بزرگ در تولید برخی از بهترین فیلم های تاریخ سینما داشته اند. همه می دانند که کار کردن روی فیلم مبتنی بر ساعت ها کار خسته کننده در طول روز و برداشت های تکراری فراوان است اما برخی از بازیگران شرایطی را در حین فیلم برداری تجربه کرده اند که نه تنها به کاری خوشایند و دوست داشتنی نمی ماند بلکه به یک شکنجه طولانی و بسیار دردناک شبیه است.
این بازیگران شرایطی را تحمل کرده اند که یک فرد عادی با دیدن آن ها خیلی زود ترجیح می داد این حرفه را رها کند. می توانید آن ها را دیوانه بخوانید اما تعهد بازیگری و هنری چیزی است که باعث شده این بازیگران در حین فیلمبرداری یک فیلم خاص شرایطی مانند یک شکنجه واقعی را تحمل کرده و البته در نهایت پاداش آن را نیز دریافت کنند.
۱- پیتر ولر در فیلم «پلیس آهنی»
پیتر ولر دوران حرفه ای بسیار موفقی در سینما و تلویزیون داشته است اما همه او را با نقش الکس مورفی یا همان «پلیس آهنی» (RoboCop) می شناسند. اما ساخت این فیلم کلاسیک و موفق در سال ۱۹۸۷ بدون دردسر و زحمت نبود. لباس مخصوص ولر در این فیلم خیلی دیر توسط طراحان به او تحویل داده شد به نحوی که وی مجبور بود حرکات پس از تبدیل شدنش به مرد آهنی را بدون در اختیار داشتن این لباس تقلید کند. وقتی که این لباس آماده و به او تحویل داده شد مشخص گردید که این مدت وقتشان را تلف کرده اند زیرا پوشیدن آن به طور کامل ۱۰ ساعت زمان می برد و در درون لباس، ولر هیچ حرکتی نمی توانست بکند.
تنها یک برداشت با این لباس گرفته شد تا این که همه اعضای تیم تولید فیلم به این نتیجه رسیدند که کار با چنین لباس خاصی غیرممکن است. درگیری ها بین کارگردان، نویسنده و کمپانی سازنده فیلم بالا گرفت به نحوی که رییس استودیو اوریون پیکچرز تهدید کرد که در صورت پیدا نشدن راهی برای حل این مشکل، ساخت فیلم به کلی متوقف خواهد شد. در نهایت با پیشنهاد ولر، طراح اصلی لباس فرا خوانده شد و در مدت یک هفته مشکل لباس مخصوص پلیس آهنی حل شد. دو هفته دیگر صرف طراحی حرکات مختلف شخصیت پلیس آهنی شده و نحوه اجرای آن ها به ولر آموزش داده شد.
۲- لئوناردو دی کاپریو در «از مرگ بازگشته»
سختی ها و رنج هایی که بازیگران فیلم «از مرگ بازگشته» (The Revenant) ساخته آلخاندرو ایناریتو کشیدند فراتر از حد تصور است زیرا کارگردان کمال گرا و سرسخت فیلم تصمیم گرفته بود که فیلم را در نقطه ای دوردست در آلبرتا، کانادا فیلم برداری کند، جایی که دمای هوا به ندرت به بالای صفر درجه می رسید. پیش از انتشار فیلم، گزارش شد که ارتباط ناکافی و نامناسب بین تهیه کنندگان و اعضای تیم تولید باعث تاخیرهای بسیاری در شروع فیلم برداری شده بود. بسیاری از آن ها آمادگی شرایطی که در این لوکیشن دورافتاده و یخ زده حکمفرما بود را نداشتند. بدین ترتیب ایناریتو به دلیل از کار افتادن دوربین ها در هوای سرد مجبور شد بیش از ۵ هفته فیلم برداری ها را متوقف کند.
شرایط آب و هوایی برای همه اعضای تیم سازنده طاقت فرسا بود اما هیچ یک به اندازه لئوناردو دی کاپریو متحمل شکنجه نشد. بعد از این که شخصیت او در فیلم توسط یک خرس خشمگین مورد حمله قرار گرفت، وی مجبور شد تمامی صحنه های درگیری با خرس را با پوشیدن ۴۷ تکه متفاوت از گریم که کامل کردن آن ها روی صورت و بدنش به تنهایی ۵ ساعت زمان می برد بازی کند. پوست خرسی که وی در فیلم به تن دارد خیس شده و در اثر سرما یخ می بست، بدین ترتیب دی کاپریو دائماً با مشکل سرما و از دست رفتن گرمای بدنش به حدی خطرناک مواجه بود. در این میان شاید بدترین شکنجه او این بود که مجبور شد جگر یک گاومیش را به صورت خام در برابر دوربین بخورد و این اتفاق بعد از آن افتاد که جگر دست ساز آن چیزی که کارگردان می خواست از آب درنیامد.
خوردن جگر خام گاومیش برای هیچ کسی خوشایند نیست اما برای دی کاپریویی که از سال ۱۹۹۲ هیچگاه گوشت نخورده بود این موضوع بیش از یک شکنجه به نظر می رسید. البته این همه شکنجه بی نتیجه نیز نبود زیرا هم ایناریتو به صحنه دلخواهش رسید، هم دی کاپریو بالاخره برنده جایزه اسکار شد و هم فیلم «از مرگ بازگشته» به یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما با مضمون نجات یافتن از مرگ قطعی تبدیل شد.
۳- شلی دووال در «درخشش»
هر بازیگری که با استنلی کوبریک کار کرده باشد بدون شک از دو کلمه برای تشریح شخصیت او به عنوان یک کارگردان استفاده کرد که یکی «نابغه» خواهد بود و دیگری نیز کلمه ای است که در کمال تاسف اجازه آوردن آن در این مطلب را نداریم! کمتر کارگردانی در تاریخ سینما یافت می شود که به اندازه کوبریک از بازیگران خود انتظار بازی های بی نقص داشته باشد. در میان تمامی شاهکارهای او اما فیلم «درخشش» (The Shining) که آن هم در مکانی بسیار سرد و دورافتاده فیلم برداری شد برای تمام کسانی که در ساخت آن دست داشتند سخت و طاقت فرسا بود.
کوبریک در صحنه ای که شخصیت دیک هالوران کشته می شود با ۴۰ برداشت، کاری کرد که اسکتمن کروثرز، بازیگر این نقش در نهایت درماندگی و خستگی شروع به گریه کرد و جیغ زنان گفت:«تو چی می خوای آقای کوبریک؟». اما بلایی که به سر او آمد در مقایسه با شرایطی که شلی دووال تحمل می کرد چیزی نبود. کارگردان دائماً از شیوه و سبک بازی این بازیگر ایراد می گرفت و دائماً از او می خواست که ترس و وحشت را در نهایت ممکن خود به تصویر بکشد. او حتی به دیگر بازیگران فیلم دستور داد که حق همدردی و تسلی دادن به دووال را ندارند. در یکی از سکانس های فیلم که شخصیت وندی ترانس باید با یک چوب بیسبال از خود در برابر حمله شوهر دیوانه اش دفاع کند، بیش از ۱۲۷ برداشت گرفته شد تا کوبریک به آنچه که می خواست رسید و آن هم زمانی بود که دووال کاملاً از لحاظ روانی نابود شده بود.
این تعداد برداشت رکوردی در سینما به شمار می آمد. دووال در طی ۵۰۰ روز فیلم برداری فیلم آنقدر گریه کرده بود که بخش قابل توجهی از آب بدنش را از دست داد. دووال در کتابی که بعدها در مورد این کارگردان بزرگ نوشت سعی کرده بود علیرغم میلش از به کار بردن القابی توهین آمیز برای کوبریک خودداری کند. در یکی از توصیفات او در این کتاب چنین آمده:«استنلی چنان مرا تحت فشار قرار می داد و ترغیب می کرد که هیچگاه قبلاً تا به این حد تحت فشار قرار نگرفته بودم. این سخت ترین نقشی بود که مجبور به انجام آن شده ام».
۴- اد هریس و ماری الیزابت مستر آنتونیو در فیلم «ورطه»
جیمز کامرون یکی از معروف ترین و سختگیرترین کارگردانان تاریخ سینماست که وسواس و سختگیری های او هنگام فیلم برداری فیلم «ورطه» (The Abyss) در سال ۱۹۸۹ تاکنون در ذهن اد هریس و ماری الیزابت مستر آنتونیو به عنوان بازیگران اصلی فیلم باقیمانده است. بخش اعظم فیلم در زیر دریا رخ می دهد در حالی که فیلم برداری ها در مرکز فرماندهی یک رآکتور هسته ای متروکه در عمق ۴۰ فوتی دریا صورت می گرفت که با مشکلات زیادی همراه بود. بازیگران و اعضای تیم تولید دائماً با فشار آب مشکل داشته و باید مرتباً مشکلات این فشار به شیوه های خاص از روی آن ها برداشته می شد. آن ها مجبور بودند در شرایطی که لباس های غواصی خیس شان را به تن داشتند استراحت کنند تا وقت کمتری تلف شود.
در یکی از صحنه ها بود که کپسول اکسیژن جیمز کامرون از اکسیژن خالی شد و این کارگردان معروف نزدیک بود جانش را از دست بدهد. همین اتفاق نیز برای اد هریس افتاد که یه گفته خودش در یکی از صحنه ها به علت نقص فنی در رگولاتور اکسیژن، وی مخلوطی از آب و اکسیژن را تنفس کرد که نزدیک بود به مرگ وی منتهی شود. برای مستر آنتونیو نیز شرایط به همین بغرنجی بود بخصوص در صحنه ای که وی بعد از غرق شدن احیا می شود و این سکانس که بارها و بارها تکرار شده بود او را به مرز دیوانگی کشاند.
وی ساعت ها با لباس های خیس و بدنی که از سرما در حال یخ زدن بود سکانسی را بازی می کرد که در آن اد هریس دائماً روی قفسه سینه او فشار وارد می کرد و سر او فریاد می زد. اینجا بود که مستر آنتونیو دیگر کم آورد و در حالی که گریه می کرد و فریاد می کشید از صحنه فیلم برداری فرار کرد. وی بعدها دیگر با کامرون کار نکرد زیرا شیوه کارگردانی او را بیرحمانه و بدون توجه به سلامت روانی اعضای تیم تولید عنوان کرد و آن قدر از تجربه خود در این فیلم بیزار بود که با نام «The Abuse» به معنای «شکنجه» از آن یاد می کرد.
۵- جان وویت، برت رینولدز، ند بیتی و رانی کاکس در فیلم «رهایی»
اگر فیلم «رهایی» (Deliverance) را دیده باشید می دانید که این فیلم عموماً به خاطر یکی از صحنه های دردناک و بسیار خشنش شناخته می شود که نمی توانیم در اینجا اسمی از آن بیاوریم اما دلیل رنج آور بودن این فیلم آن صحنه خاص نیست. ساخت این فیلم چنان چالش برانگیز و سخت بود که جان بورمن خود به عنوان کارگردان فیلم تایید کرده که ساخت آن در روزگار کنونی به هیچ عنوان ممکن نبود. داستان فیلم در مورد ۴ دوست است سفر ماجراجویانه آن ها با قایق در یک رودخانه وحشی آن ها را به درون تاریکی مطلق می برد و همین قایقرانی ها بود که به تجربه ای هولناک برای بازیگران فیلم تبدیل شد. در هنگام فیلم برداری صحنه های مربوط به قایقرانی در رودخانه خروشان فیلم، یک غواص استخدام شده بود که به گفته بورمن دائماً به درون آب می پرید و بازیگران را از آب بیرون می کشید
در یکی از صحنه ها، ند بیتی به زیر آب می رود و دیگر بالا نمی آید. حدود دو دقیقه یا بیشتر خبری از این بازیگر نبود. بورمن همیشه این ترس را داشت که یکی از بازیگرانش را در سکانس های ترسناک فیلم از دست بدهد. بیتی نزدیک بود واقعاً غرق شود و او تنها بازیگر فیلم نبود که نزدیک بود بمیرد. رینولدز نیز در کتاب خاطرات خود از صحنه ای در این فیلم می گوید که نزدیک بود به قیمت جانش تمام شود: «اطرافم را نگاه کردم و موج بلندی را دیدم که به سمتم می آمد. از روی یک موج پریدم و با صخره برخورد کردم، به نحوی که دنبالچه ام شکست و درد آن تا به امروز نیز مرا رها نکرده است. سپس به زیر آب رفتم و در یک گرداب گرفتار شدم، نمی توانستم از آن خارج شوم و در حدود ۱۵ دقیقه بعد همه مردی لخت را دیدند که از گرداب بیرون آمد. همه چیز پاره شده بود، چکمه ها و همه لباس هایم درآمده بودند».
این مطلب شامل دو قسمت است.
شما در حال مطالعه قسمت اول هستید، لطفا برای مطالعه قسمت دوم، اینجا کلیک کنید.
لینک کوتاه : http://urly.ir/BE76