مذهبی

شعرهای زیبا در وصف حضرت زهرا(س)

شعرهای زیبا در وصف حضرت زهرا(س)

امیدواریم از خواندن این مطلب، ((شعرهای زیبا در وصف حضرت زهرا(س))) لذت ببرید و برایتان مفید باشد،از همراهی شماسپاسگذاریم.

 

شعر اقبال لاهوری در وصف حضرت زهرا(س) :

مریم از یک نسبت عیسى عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا (س) عزیز
نور چشم رحمه‌للعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتى دمید
روزگار تازه آیین آفرید
بانوى آن تاجدار اهل أتى
مرتضى مشکل گشا، شیرخدا
پادشاه و کلبه‌اى ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکى شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خیر الامم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج نگین
در نواى زندگى سوز از حسین (ع)
اهل حق حرّیت آموز از حسین (ع)
سیرت فرزند‌ها از امّهات
جوهر صدق و صفا از امّهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه کامل بتول
بهر محتاجى دلش آن‌گونه سوخت
با یهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش
که رضایش در رضاى شوهرش
آن ادب پرورده‌ى صبر و رضا
آسیاگردان و لب قرآن سرا
گریه‌هاى او ز بالین بى‌نیاز
گوهر افشاندى بدامان نماز
اشک او برچید جبرئیل از زمین
همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشته‌ى آیین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفى است
ورنه گرد تربتش گردیدمى
سجده‌ها بر خاک او پاشیدمى

سنایی غزنوی در وصف حضرت زهرا(س) :

وز یدالله فوق ایدیهم
نشوی غافل از بنیهاشم
جز فطامش نداد فاطمه را
داد حق شیر این جهان همه را.
ولی شیری چو حیدر باسخا
کاو سراسر جمله عالم پر ز شیرست
زنی، چون فاطمه خیرالنساء کو
سراسر جمله عالم پُر شهیدست
شهیدی، چون حسین کربلا کو
سراسر جمله عالم پر شهیدست

شعر علی انسانی در وصف حضرت زهرا(س) :
گل، بر من و جوانی من گریه می کند
بلبل به خسته جانی من گریه می کند

از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه می کند

از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه می کند

گل های من هنوز شکوفا نگشته اند
شبنم به باغبانی من گریه می کند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه می کند

گردون، که خود کمان شده با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه می کند

این آبشار نیست که ریزد که چشم کوه
بر چهره خزانی من گریه می کند

فردا مدینه نشنود آوای گریه ام
بر مرگ ناگهانی من گریه می کند

سروده سید حمید برقعی در وصف حضرت زهرا(س):

شنیده می شود از آسمان صدایی که …
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که …
نبوده هیچ کسی جز خدا، خدایی که …
نوشت نام تو را، نام آشنایی که …

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه، هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه، تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر! چه مادری دارد!
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چراکه روی زمین واژه وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست
و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

شعرهای زیبا در وصف حضرت زهرا(س)
شعرهای زیبا در وصف حضرت زهرا(س)

 

شب شد و شب در خفا گل کرده بود
قلب ها در سینه ها گل کرده بود
ماه در دستان بهت آسمان
مثل گلبرگ دعا گل کرده بود

شب تمام یاسها را چیده بود
شب گل احساس ها را چیده بود
دسته دسته ازحریم آسمان
تک تک الماس ها را چیده بود

درمیان بستری از پرنیان
یک سبد گل می چکید از کهکشان
یک ستاره ابرها را می گشود
باز می شد دستهای آسمان

پرنیانی اطلسی در ماهتاب
قرص ماهی در درون یک نقاب
عرضه شد بر دستهای مصطفی
بر زمین بارید آن بانوی آب

در میان بستری سبز و سپید

سروده حاج غلامرضا سازگار برای حضرت زهرا(س):

سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
سلام ای دخت احمد من فدایت

تو فرقانی تو یاسینی تو طه
تو زهرایی تو زهرایی تو زهرا

تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمه للعالمینی

تو بسم الله سماوات است کتابت
تو خورشیدی و عالم آسمانت

جنان یک سبزه از دامان پاکت
جهان یک شعله از نور چراغت

فلک موج لطیفی از نگاهت
فلک گرد حقیر از گرد راهت

حیات عشق از نور حسین است
بلندی خاک بوس زینبین است

شرافت مستمند صبح خیزت
حیا تصویری از حل کنیزنت

مزار مخفی ات مخفی است در دل
سبک مغزان تو را جویند در گل

امامان آبرومند جلالت
امیرالمومنین محو جمالت

محمد عاشق راز و نیازت
خدا فخریه دارد بر نمازت

بهشت قرب احمد سینه توست
زمان مرهون عمر کوته توست

همه دشت کویراند و تو گلشن
همه شام سیه تو صبح روشن

همه سوز درون اند و تو داغی
همه تاریکی اند و تو چراغی

همه جسم ضعیف اند و تو جانی
همه قطره تو بحر بی کرانی

تو دریا کشتی ات دلهای آگاه
تو کوثر ساقی فیض ات ید الله

ملک یا حور یا آدم که هستی؟
که می داند که هستی یا چه هستی؟

جهان از رازها بس پرده برداشت
سر مویی تو را نشناخت، نشناخت

تو سر ناشناس انبیایی
تو آن عبدی که سرتا پا خدایی

تو استاد و جهان دانشگه توست
و قرآن و علی بسم الله توست

تمام آفرینش پای بستت
پیمبر خم شد و بوسید دستت

گنهکاران چو رو در محشر آیند
همه چشم شفاعت بر تو دارند

به جز باب عنایاتت دری نیست
اگر نایی به محشر محشری نیست

به محشر از فراز چرخ گردون
ندا خیزد که عین الفاطمیون؟

تو سر تا پا بهشت مصطفایی
تو جانان علی المرتضایی

چه دیده حور در آتش بسوزد
چه دیده باغ جنت بر فروزد

چه نیکو با تو همدردی نمودند
که با آتش در بیت ات گشودند

گمانم مرتضی شد کشته آن روز
که بشنید از تو آن فریاد جانسوز

از آن اعدا تو را حرمت شکستند
که یارانت همه خامش نشستند

در اینجا بسته نطق(میثم)توست
سخن کوچکتر از شرح غم توست

 

امتیاز ما
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 1 میانگین: 5]

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا