روز سوم محرم ، روز حضرت رقیه (س)
امروز، سوم محرم روز رقیه امام حسین (ع) است، رقیهای که همراه با برادر کوچکش علی اصغر حماسه بزرگی را در جهان ثبت کردند تا نامشان در صف اول مریدان امامت ثبت شود، درود بیکران خداوند بر کودکی که بدنش در اثر تازیانه کبود شده بود و درود خدا به آن هنگامی که با دیدن پدر جان از بدنش خارج شد.
روز سوم محرم متعلق به حضرت رقیه (س)
حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) در روز سوم یا پنجم صفر سال ۶۱ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. شاید نامگذاری روز سوم محرم به نام این دختر کوچک و با کرامت به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود. حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریده پدر به زبان آورده بهخوبی میتوان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است.
در کتاب کامل بهایی درباره حضرت رقیه (س) چنین آمده است:
«در میان اسیران، دخترکی بود چهار ساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من، حسین (علیهالسلام) کجاست؟ در این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و تفحّص کرد. خبر بردند که حال (اوضاع)، چنین است. آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین، سر را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند.
وقتی که آن دختر کوچک سر پدر را شناخت، آنرا به سینه چسبانید و با لحن سوزناکی با سر بریده پدر عزیزش چنین سخن گفت:
«یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی خَضَبَکَ بِدِمائِکَ؟ یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی قَطَعَ وَریدَکَ؟ یا اَبَتاه مَن ذَالَّذی اَیْتَمَنی عَلی صِغَرِ سِنّی؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلْیَتیمَهِ حَتّی تَکْبُر؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلنِّساء الْحاسِراتِ؟. ..؛ پدر چه کسی تو را با خونت رنگین کرد؟ بابا چه کسی رگهای گردنت را قطع کرد؟ بابا چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ بابا دختر یتیم را چه کسی پرستاری میکند تا بزرگ شود؟
بابا چه کسی بر بانوان غارت شده ترحم میکند؟ پدر جان! چه کسی نظر مرحمتی به سوی این چشمهای گریان ما میکند؟ ای پدر! چه کسی به این زنان بیصاحب و غریب توجه خواهد کرد؟ پدر جان! ما پس از تو کسی را نداریم. داد از غریبی و بیکسی؟ ای پدر! کاش من فدای تو شده و عوض تو مرا کشته بودند. پدر جان! کاش پیش از این کور شده و تو را به این حال مشاهده نکرده بودم. ای پدر جان! کاش مرا در زیر خاک پنهان کرده بودند و نمیدیدم که محاسن مبارکت به خون خضاب شده باشد.
در همان موقع لبهای کوچک خود را بر لبهای بابای شهیدش نهاد و آنچنان گریه کرد که غش کرد و به شهادت رسید.
ماجرای کبودی بدن حضرت رقیه (س)
هنگامی که غسّاله، مشغول غسل دختر امام حسین (علیهالسلام) بود، ناگهان دست از کار کشید. رو به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) کرد و گفت: ای بانوی بزرگوار! تو از حال این کودک آگاهی. او بر اثر کدام بیماری از دنیا رفته است؟ زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: چرا چنین سؤالی را میپرسی؟ مگر در بدن او جراحتی دیده میشود؟ گفت: تمام اندام این دختر کبود است. شاید این کبودی، علامت کسالت مخصوصی باشد. زینب (سلاماللهعلیها) با چشمان گریان فرمود: ای زن غسّاله! این کودک هیچگونه مریضی نداشت. این لکّههای کبود و پوست نیلگون، اثر تازیانه دشمن است که در راه کوفه و شام به او میزدند.
هنگامی که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با همراهان به مدینه بازگشتند، زنهای مدینه برای عرض تسلیت به حضور زینب (سلاماللهعلیها) آمدند. زینب (سلاماللهعلیها) حوادث جانسوز کربلا، کوفه و شام را برای آنها بیان میکرد و آنها میگریستند، تا اینکه به یاد رقیه (سلاماللهعلیها) افتاد و فرمود: اما مصیبت وفات رقیه (سلاماللهعلیها) در خرابه شام کمرم را خم و مویم را سفید کرد. زنها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنجهای جانگداز رقّیه (سلاماللهعلیها) بسیار گریستند
خریداری قسمتی از زمین کربلا توسط امام حسین(ع)
از وقایع روز سوم محرم الحرام که در تاریخ ذکر شده، این است که امام علیهالسلام قسمتى از زمین کربلا را که قبر ایشان در آن واقع شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدارى کرد و با آنها شرط کرد که مردم را براى زیارت قبرش راهنمایى نموده و زوار او را تا سه روز میهمانى نمایند.
حضرت سیدالشهدا (ع) زمین کربلا را پس از خریدن دوباره به قبیله بنی اسد برگرداند ولی شرط کرد: کسانی که به این سرزمین میآیند از آنها پذیرایی کنید. به عبارت دیگر امام (ع) این سرزمین را وقف نکرد بلکه آن را در اختیار اهالی آن منطقه نهاد.
حجت الاسلام قرائتی هم در فلسفه خرید کربلا میگوید: امام حسین وقتی کربلا آمد، زمین کربلا را به دلیل مسائل فقهی خرید. فرمود: زمین مردم است. من در زمین مردم میخواهم شهید نشوم. خون من در زمین غصبی ریخته نشود. زوارها که زیارت من میآیند، پا در زمین مردم نگذارند.