خطبه خوانی حضرت زینب(س)
خطبه خوانی حضرت زینب(س)
امیدواریم از خواندن این مطلب، ((خطبه خوانی حضرت زینب(س))) لذت ببرید و برایتان مفید باشد،از همراهی شماسپاسگذاریم.
حضرت زینب(س) ملقب به، «عقیله بنیهاشم» در پنجم جمادیالاول سال پنجم یا هفتم هجری در مدینه به دنیا آمد و اندکی س از واقعه عاشورا در پنجم یا چهاردهم ماه رجب سال ۶۲ یا ۶۳ هجری به لقاءالله پیوست. درباره مدفن آن حضرت سه نقل وجود دارد که عدهای مدینه، برخی مصر و عدهای دیگر شام را محل دفن ایشان عنوان کردهاند.
سخنرانی حضرت زینب(س) در کوفه
او در سفر تبلیغی خود از کربلا به کوفه و از کوفه به شام از نظر جسمی و روحی در شرایطی قرار داشت، که حقیقتاً قلم و بیان از توصیف آن عاجز است.زینب کبری سوگدار عزیزترین خویشان و بستگان خویش بود. روزها پی درپی می گذشت که از خواب، استراحت و غذای کافی بی بهره بود. مسئولیت های متعدد و سنگینی بر عهده داشت که فکر هر کدام از آن ها به تنهایی انسان را از پرداختن به کارهای دیگر باز می داشت.
از نظر مخاطبان تعداد زیادی از آنان بر اثر تبلیغات حکومت اموی اهل بیت را گروهی یاغی و آشوبگر که علیه امنیت مسلمانان قیام کرده اند، می دانستند، و هرگز آمادگی گوش دادن به سخنان زنی اسیر را نداشتند. محیط نیز به هیچ وجه مناسب سخنرانی نبود، صدای هلهله شادی با صدای شیون
و زاری و صدای زنگ شتران و گفتگوی مأموران از هر طرف در هم آمیخته بود، به طوری که صدا به صدا نمی رسید.
در چنین شرایطی حضرت زینب آغاز به سخن کرد. نخستین شرط سخنرانی ساکت کردن مجلس و محیط سخنرانی است. گوینده ای که نتواند، مجلس را ساکت نماید و کنترل مجلس را در اختیار گیرد، نخواهد توانست بر شنوندگان خود تأثیر زیادی بگذارد. ساکت کردن مجلس در آن شرایط از قدرت و توان انسان های معمولی و عادی خارج بود؛ ولی زینب کبری(س) از چنان قدرت روحی و عظمتی برخوردار بود که با یک اشاره دست، همه را خاموش ساخت.
صداها فرو نشست، زنگ شتران از کار افتاد و نفس ها در سینه ها حبس گردید. راوی گوید: «من تا آن زمان هرگز زن باحیایی را ندیده بودم که همچون زینب سخن گفته باشد؛ گویا با زبان علی سخن می گفت:».سرانجام زینب کبری در میان اشک و آه مردم کوفه از درون محمل اینگونه سخن آغاز کرد:
«مردم کوفه! مردم مکارِ خیانت کار! هرگز دیده هاتان از اشک تهی مباد! هرگز ناله هاتان از سینه بریده نگردد! شما آن زن را می مانید که چون آنچه داشت می رشت، به یک بار رشته های خودرا پاره می کرد، نه پیمان شما را ارجی است و نه سوگند شما را اعتباری! جز لاف جز خودستایی، جز در عیان، مانند کنیزکان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟ شما گیاه سبز وتر و تازه ای را می مانید که بر توده سرگینی رسته باشد و مانند گچی هستید که گوری را بدان اندوده باشند، چه بد توشه ای برای آن جهان آماده کردید،
خشم خدا و عذاب دوزخ، گریه می کنید؟ آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید. بیش بگریید و کم بخندید! با چنین ننگی که برای خود خریدید، چرا نگریید؟ ننگی که با هیچ آب شسته نخواهد شد، چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت؟! مردی که چراغ راه شما و یاور روز تیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یک بار گذشته خود را بر باد دادید و برای آینده هیچ چیز به دست نیاوردید!
از این پس باید با خواری و سرشکستگی زندگی کنید؛ چه، شما خشم خدا را برای خود خریدید! کاری کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمین بشکافد و کوه ها در هم بریزد. می دانید چه خونی را ریختید؟ می دانید این زنان و دختران که بی پرده در کوچه و بازار آورده اید، چه کسانی هستند؟! می دانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟! چه کار زشت و احمقانه ای! کاری که زشتی آن سراسر جهان را پر کرده است.
تعجب می کنید که از آسمان قطره های خون بر زمین می چکد؟ اما بدانید که خواری عذاب رستاخیر سخت تر خواهد بود. اگر خدا هم اکنون شما را به گناهی که کردید نمی گیرد، آسوده نباشید، خدا کیفر گناه را فوری نمی دهد اما خون مظلومان را هم بی کیفر نمی گذارد، خدا حساب همه چیز را دارد.» .
راوی گوید: سخنان حضرت زینب(س) مردم کوفه را گریان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشیمانی دست به دهان گرفته بودند. در کنار خود پیرمردی را دیدم به قدری گریسته که محاسنش تر شده است. او زیر لب با حال گریه می گفت: «پدرم و مادرم فدای شما!
سالخوردگان شما بهترین سالخوردگان، جوانانتان بهترین جوانان، زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل ها است. شما هرگز خوار و مقهور نمی گردید.»
خطبه حضرت زینب(س)در مجلس ابن زیاد
اسیران را به مجلس ابن زیاد آوردند. او با گروهی از اشراف و بزرگان کوفه در دارالامارهنشسته بود.زینب کبری(س) لباسهای کهنه و نامناسب بر تن داشت. از این رو به طور ناشناس در میان زنان وارد مجلس گردید و در گوشه ای نشست. زنان نیز اطرافش را گرفتند تا کم تر جلب توجه نماید. ابن زیاد که رفتار اهل بیت را زیر نظر داشت متوجه موضوع گردید و برای اینکه زینب را شرمنده نماید گفت:
«آن زن کیست که در میان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زینب کبری سخن او را پاسخ نداد. ابن زیاد برای بار دوم و سوم این سخن را تکرار کرد، تا سرانجام یکی از زنان گفت: «این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست!» ابن زیاد رو به زینب کرد، گفت: «سپاس خدایی را که شما را کشت و رسوا کرد و نشان داد که سخنانتان دروغی بیش نبود!»زینب فرمود:«سپاس خدایی را که ما را به پیامبرش محمد(ص) کرامت داد و از پلیدی ها پاک گردانید. همانا فاسق رسوا گردید و فاجر دروغ می گوید و آن ما نیستیم!».
ابن زیاد برای اینکه احساسات حضرت زینب را تحریک کند، گفت: «کار خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیدی؟»زینب:«جز زیبایی ندیدم! آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر فرموده بود پس به سوی آرامگاهشان شتافتند. به زودی خداوند میان تو و آنان جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آن گاه خواهی دید که پیروز و رستگار کیست. ای زاده مرجانه!مادرت به سوگت نشیند!
خطبه حضرت زینب(س) در شام یا خطبه حضرت زینب(س) در مجلس یزید
به خطبهای اشاره دارد که حضرت زینب(س) بعد از واقعه عاشورا، هنگامی که کاروان اسیران کربلا به مجلس یزید بن معاویه در شام برده شده بودند، بیان کرد. این خطبه و سخنان امام سجاد(ع) توانست تاثیر شگرفی در حاضران ایجاد نماید و مجلس را به نفع اهل بیت(ع) تغییر دهد.
محورهای اصلی این خطبه عبارتاند از: حمد پروردگار و درود بر پیامبر اسلام(ص)، اشاره به سنت الهی در مهلت دادن به کفار، زشتی رفتار یزید، نفرین بر یزیدیان، اشاره به عاقبت ستمکاران، شکایت به خداوند، جاودانگی اهل بیت.
مجلس یزید
پس از شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا، اهل بیت آن حضرت به اسارت دشمن درآمدند. کاروان اسیران کربلا پس از حضور در کوفه و دربار ابن زیاد، به شام، محل استقرار یزید منتقل شدند. وقتی بزرگان و سران اهل شام که یزید به مناسبت پیروزی خود، دعوت کرده بود، حاضر شدند، اسراء و سرهای شهدای کربلا را نیز به مجلس آوردند.
در مجلس یزید، هنگامی که چشم زینب کبری(س) به سر خونین برادرش امام حسین(ع) افتاد، با صدای محزونی فریاد زد:
-
-
- ای حسین ای محبوب رسول خدا، ای پسر مکه و منا، ای پسر فاطمه زهرا، بانوی همه زنان جهان، ای پسر دختر مصطفی(ص).
-
راوی این ماجرا نقل میکند: به خدا سوگند با این ندای زینب(ع)، تمام کسانی که در مجلس بودند گریستند و در آن حال یزید ساکت بود…!!
یزید دستور داد چوب خیزرانش را آوردند و با آن به لب و دندان امام حسین(ع) میزد. ابو برزه اسلمی (که از صحابه رسول خدا(ص) بود و در آن مجلس حضور داشت) خطاب به یزید گفت:ای یزید! آیا با چوبدستیات به دندان حسین فرزند فاطمه میزنی؟! من به چشم خود دیدم که پیامبر اکرم(ص)، لب و دندان حسین(ع) و برادرش حسن(ع) را میبوسید و میفرمود: «شما دو نفر، سرور جوانان اهل بهشتید، خداوند کشنده شما را بکشد و مورد لعن قرار دهد و برای او جهنم را فراهم ساخته و بد جایگاهی است».
محتوای خطبه حضرت زینب(س)
زینب(س) خطبه خود را با حمد خدا و درود بر پیامبر(ص) و آیهای از قرآن درباره بدکاران آغاز کرد و سپس با استناد به آیهای درباره سنت الهی مهلت دادن به ستمکاران، به سرزنش یزید در ستم بر اهل بیت امام حسین (ع) و گرداندن آنها در شهرها پرداخت و علت این برخورد زشت یزید را کینه او از جنگ بدر دانست. او در ادامه فرجام بد یزید را یادآور شد و قاتلان و ستمکاران واقعه کربلا را نفرین کرد و در پایان با اشاره به اختصاص یافتن اهل بیت به وحی و نبوت، تلاش یزید برای محو یاد آنان را بینتیجه دانست.
تصویر یزید در قیامت در خطبه حضرت زینب(س)
در آن روز، داور خدا و دادخواه مصطفی و گواه بر تو، دست و پاهاست. اما ای دشمن و دشمن زاده خدا! من هم اکنون تو را خوار میدارم و سرزنش تو را به چیزی نمیشمارم. اما چه کنم که دیدهها گریان است و سینهها بریان و دردی که از کشته شدن حسین (س) به دل داریم، بیدرمان. سپاه شیطان، ما را به جمع سفیهان میفرستد تا مال خدا را به پاداش هتک حرمت خدا بدو دهند.
این دست جنایت است که به خون ما میآلایند و گوشت ماست که زیر دندان میسایند و پیکر پاک شهیدان است که گرگان بیابان از هم میربایند. اگر ما را به غنیمت میگیری، ما در آن روز که جز کرده زشت چیزی نداری ،غرامت خود را میگیریم.
تو، پسر مرجانه را به فریاد میخواهی و او از تو یاری میخواهد. با یارانت در کنار میران ایستاده، چون سگان بر آنان بانگ میزنی و آنان به روی تو بانگ میزنند و میبینی نیکوترین توشهای که معاویه برای تو ساخت، کشتن فرزندان پیغمبر بود که به گردنت انداخت.»
حضرت زینب (س) یزید را به مبارزه می طلبد
آنگاه زینب (س)، یزید را به مبارزه میطلبد و از او میخواهد تمام توان خویش را به کار گیرد و امکانات خود را بسیج کند، ولی بداند که نخواهد توانست خطّ اهلبیت که تجسم حق و عدالت هستند و وحی الهی در آنان تجلییافته است را محو نمایند:
«به خدا که جز از خدا نمیترسم و جز او به شکوه نمیبرم. هر حیلهای داری به کار دار و از هر کوششی که توانی، دست مدار و دست دشمنی از آستین بر آر که به خدا این عار به روزگار تو شسته نشود. قسم به آنکه ما را به وحی قرآن و نبوت کرامت بخشیده، تو هر کاری کنی نخواهی توانست نام و نشان و یاد ما را از جریده عالم بزدایی و این ننگ را از دامان خود پاک کنی.
و بدان که رأی تو بسیار سست است و روزگارت اندک و جمع تو رو به پریشانی. در آن روز که منادی بانگ بر میآورد لعنت خدا بر ستمگران باد. سپاس خدای را که پایان کار سادات جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را برای آنان واجب کرد. آنان را به سوی رحمت، رأفت، رضوان و مغفرت برد. امید که جز تو کس دیگری را به خاطر رویارویی با آنان بر خاک مذلّت ننشاند و به کوره امتحان وادار نکند. از خدا میخواهم که پایه قدر آنان را والا و فضل فراوان خویش به ایشان عطا فرماید که او مددکار تواناست.»
با سخنان زینب (س) غرور یزید بر باد رفت. زینب (س) یزید را آن قدر پست به حساب آورد که فرمود: «حتی شایسته سرزنش نیستی!» این سخنان بر خردمندی و نیرومندی روح او دلالت دارد. زینب (س) شادی یزید را در کام او از زهر تلختر کرد. به مردم شام فهماند که اسلام پیش از آنکه حکومت باشد، دین است و همه در برابر این دین مسئولند و کسی که بر مسند جدّ او تکیه زده، قاتل نوه رسول خداست.