اشعاری زیبا در وصف امام حسین(ع)
اشعاری زیبا در وصف امام حسین(ع)
امیدواریم از خواندن این مطلب، ((اشعاری زیبا در وصف امام حسین(ع) )) لذت ببرید و برایتان مفید باشد،از همراهی شماسپاسگذاریم.
به سمت صحنهای آمد که خواب دیده قدیم
رها شد از زه، تیری که آب دیده قدیم
که او هر آنچه ببیند رباب، دیده قدیم
تمام آن چه شنیدیم، دیده است حسین
بخوان لهوف و ببین چه کشیده است حسین
به آب زد، به عطش زد، به آب و آتش زد
چه تیغها که عدو بر تن منقش زد
چقدر شعله که بر دامن سیاوش زد
فرات، گِل به سر و دست پشت دستش زد
به رو سیاهی ضرب المثل مضاعف گشت
حسین، تشنه لب چشمه رفت و تشنه گذشت
رسید روضه به جایی که دیدنش سخت است
به حنجری که یقیننا بریدنش سخت است
تنی که مثله شود پاکشیدنش سخت است
صدای وای بنی شنیدنش سخت است
اگرچه سخت سرت را ولی جدا کردند
چنان که فاطمه را از علی جدا کردند
همین که تیر رها کرد تیغ میبُرد
رفیق میزند و نارفیق میبرد
و بوسه گاهِ نبی را دقیق میبرد
عمیق بوسه زده پس عمیق میبرد
چنان پرنده که هی بال را به هم زده است
صدای فاطمه گودال را به هم زده است
خدابخیر کند لحظههای اخر را
خدا بخیر کند رفتن برادر را
یکی بگیرد از ان دور چشم خواهر را
که شمر بین دو دستش گرفته یک سرا
به نیزه زلف کمند است ساعتی دیگر
سری به نیزه بلند است ساعتی دیگر
بلند گفت: یکی آن وسط، سرش با من.
ولی مزاحممان است خواهرش، با من!
تو پا گذار به گودال، خنجرش با من
شروع کار قتال از تو، آخرش با من!
بریدن سر او مثل آب خوردن بود
جداشدن ز. قفا، ظلم بر سر و تن بود
حبیبهای به مزار حبیب میآید
صدای نالهی زهرا عجیب میآید
که آخرین پسرم عنقریب میآید
در آن زمان سر خون حسین من جنگ است
به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است
تا خیمهی تقرّب تو پر کشیده ایم
تو نور محض و ما ز تبار سپیده ایم
آقا اگر «مَصارِعُ عُشّاق» کربلاست
در عاشقی به منزل آخر رسیده ایم
با عطر سیب پیرهنت مست می شویم
شیدائی قبیلهی عشق و عقیده ایم
دل بر شکوه جنت الاعلی نبسته ایم
وقتی بهشت را به نگاه تو دیده ایم
در بذل جان به راه تو مشتاق تر ز هم
عشق تو را به قیمت جان ها خریده ایم
لب تشنه ایم و در صف پیکار میرویم
وقتی که چشمه چشمه حقیقت چشیده ایم
کی دست میکشیم از این طوف عاشقی؟
با آنکه صد جراحت شمشیر دیده ایم
جان میدهیم و یک سر مویت نمیدهیم
در کربلا حماسهی عشق آفریده ایم
هفتاد و دو صحیفهی با خون نوشته ایم
هفتاد و دو کتیبهی در خون تپیده ایم
در جسم ما هنوز تب جانفشانی است
«هَل مِن مُعِین» بی کسی ات را شنیده ایم
خورشید نیزه ها شدی و در هوای تو
بر روی نیزه مثل ستاره دمیده ایم
شاعر: یوسف رحیمی
***************************************************************************
مـا از اول برتری بر خلق عالم داشتیم
ز آنکه با آل علی پیوند محکم داشتیم
سجده خیل ملک بر مـا شهادت میدهد
کز صلای حق پیام خیر مقدم داشتیم
روح مـا در عالم زر جسم مـا در خاک بود
سوختیم و بر جگر، داغ محرم داشتیم
پیشتر از رود نیل و رود جیحون و فرات
مـا بـه یاد کربلا در دیده زمزم داشتیم
نه هلال ماه بودو نه چراغ آفتاب
در غم خورشید زهرا ماه ماتم داشتیم
پیشتر از آنکه جان در پیکر آدم دمند
با صدای واحسینا دم بـه دم دم داشتیم
درکنار یکدگر مانند شمع سوخته
اشک باهم سوز باهم آه باهم داشتیم
سیل اشک مـا فزون می گشت از دریای خون
باز خون در دیده بر خون خدا کم داشتیم
روزگاری کـه دراین عالم سخن از غم نبود
در غم فرزند زهرا یک جهان غم داشتیم
میثم آن روزی کـه میثم رفت بر بالای دار
ذکر یا مولا کنار نخل میثم داشتیم